در رثای وفات پیامبر اسلام (در ماه صفر سال یازدهم هجری) – قسمت اول

«سیمای محمد» در نگاه محمد اقبال لاهوری

 

در شبستان حرا خلوت گزید / قوم و آئین و حکومت آفرید

ماند شبها چشم او محروم نوم / تا به تخت خسروی خوابید قوم

در دل مسلم مقام مصطفی است / ابروی ما زنام مصطفی است

در جهان آئین نو آغاز کرد / مسند اقوام پیشین در نورد

از کلید دین در دنیا گشاد / همچو او بطن ام گیتی نزاد

در نگاه او یکی بالا و پست / با غلام خویش بر یک خوان نشست

آنکه بر اعدا در رحمت گشاد / مکه را پیغام لا تثریب داد

امتیازات نسب را پاک سوخت / آتش او این خس و خاشاک سوخت

هستی مسلم تجلی گاه او / طورها بالد زگرد راه او

پیکرم را آفرید آئینه‌اش / صبح من از آفتاب سینه‌اش

کلیات اشعار اقبال لاهوری – فصل اسرار خودی – ص 15 - سطر 17 به بعد

 

در اشعار فوق حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری سر سلسله جنبان «اسلام تطبیقی یا اسلام بازسازی شده قرن بیستم»، تلاش می‌کند تا تابلوئی از سیمای پیامبر اسلام در دیوان خود نقاشی کند. اگر با این نگاه به اشعار فوق محمد اقبال لاهوری بنگریم، بدون تردید برای ما نخستین سوالی که مطرح می‌شود اینکه محمد اقبال در نقاشی تابلو خود (از سیمای پیامبر اسلام)، بر چه خودویژگی‌های وجودی و صفاتی پیامبر اسلام تکیه کرده است؟

بنابراین اگر بخواهیم هیرارشی خودویژگی‌های وجودی و کمالی پیامبر اسلام در نگاه محمد اقبال، در چارچوب اشعار فوق مطرح کنیم، باید بگوئیم که این خودویژگی‌های وجودی و کاملی پیامبر اسلام عبارتند از:

1 - «عرفان تطبیقی» پیامبر اسلام که در فرایند 15 ساله حرائی او توسط «تجربه دینی» اش توانست بسترساز کسب «تجربه نبوی» و نیل به سرچشمه درونی «وحی نبوی» در وجود پیامبر اسلام بشود. بر این مطلب بیافزائیم که تفاوت «عرفان تطبیقی» پیامبر اسلام با «عرفان انطباقی» عرفای مسلمان و غیر مسلمان - از مولوی تا بودا - در این می‌باشد که «اگر تعریف عرفان را درس خداگونه شدن انسان بدانیم»، در «عرفان انطباقی» عرفای مسلمان و غیر مسلمان (از بودا و نئوافلاطونیان تا مولوی و بعد از او)، «مسیر خداگونه شدن انسان» توسط «فناء فی الله و محو شدن» «بی‌نهایت کوچک یعنی انسان» در «بی‌نهایت بزرگ یعنی خداوند»، حاصل می‌شود. به عنوان مصداق، در رویکرد «عرفان انطباقی مولوی» برای «خداگونه شدن انسان، ابتدا انسان به عنوان بی‌نهایت کوچک باید در بی‌نهایت بزرگ که خداوند می‌باشد، محو و حل بشود و به صفر وجودی برسد» تا در آن مرحله بتواند توسط «فناء فی الله» به مرحله «بقاء بالله» که همان خداگونه شدن است، دست پیدا کند.

آن یکی نحوی بکشتی در نشست / رو بکشتیبان نمود آن خودپرست

گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا / گفت نیم عمر تو شد در فنا

دل شکسته گشت کشتیبان زتاب / لیک آن دم گشت خامش از جواب

باد کشتی را بگردابی فکند / گفت کشتیبان بدان نحوی بلند

هیچ دانی آشنا کردن بگو / گفت نی از من تو سباحی مجو

گفت کل عمرت ای نحوی فناست / زانک کشتی غرق در گرداب‌هاست

محو می‌باید نه نحو اینجا بدان / گر تو محوی بی‌خطر در آب ران

آب دریا مرده را بر سر نهد / ور بود زنده زدریا کی رهد

چون بمردی تو ز او صاف بشر / بحر اسرارت نهد بر فرق سر

گر تو علامه زمانی در جهان / نک فنای این جهان بین وین زمان

ما حدیث نحو از آن در دوختیم / تا شما را نحو محو آموختیم

فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف / درکم آمد یابی ای یار شگرف

مولوی – مثنوی – دفتر اول – ص 145 – ابیات 2897 تا 2910

اما برعکس «عرفان انطباقی» (مولوی و عرفای مسلمان و غیر مسلمان از آغاز الی الان) در «عرفان تطبیقی» پیامبر اسلام برای خداگونه شدن انسان، انسان نباید خودش را به عنوان بی‌نهایت کوچک در بی‌نهایت بزرگ محو و فنا نماید، چراکه در آن صورت «فنا فی الله» که رمز «بقاء بالله» یا خداگونه شدن انسان می‌باشد، خود این «فنا فی الله» انسان باعث نابودی مطلق «خود انسان» در وجود مطلق خداوند می‌گردد؛ که حاصل این امر به «صفر رسیدن وجودی انسان» یعنی نابودی مطلق اصل موضوع و پاک شدن صورت‌حساب و «بی‌اختیار شدن انسان» می‌باشد.

ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی / زاری از ما نی تو زاری می‌کنی

ما چو نائیم و نوا در ما زتوست / ما چو کوهیم و صدا در ما زتوست

ما چو شطرنجیم اندر برد و مات / برد و مات ما زتوست ای خوش صفات

ما که باشیم ای تو ما را جان جان / تا که ما باشیم با تو در میان

ما عدم‌هاییم و هستی‌های ما / تو وجود مطلق فانی نما

ما همه شیران ولی شیر علم / حمله‌مان از باد باشد دم به دم

حمله‌مان از باد و ناپیداست باد / جان فدای آن که ناپیداست باد

باد و بود ما از داد توست / هستی ما جمله از ایجاد توست

مولوی – مثنوی – دفتر اول – ص 62 – سطر 9 به بعد

لذا به همین دلیل است که در «عرفان تطبیقی» پیامبر اسلام برعکس «عرفان انطباقی» (مولوی و دیگر عرفای مسلمان و غیر مسلمان از آغاز تاکنون)، به جای اینکه از انسان توسط «فناء فی الله» به طرف خدا سلک و صیرورت صورت پذیرد، از «خدا به طرف انسان این مسیر تعریف می‌شود». در نتیجه بدین ترتیب است که در دیسکورس قرآن، در چارچوب «عرفان تطبیقی» قرآن و پیامبر اسلام برای تبیین «عرفان تطبیقی» و تعریف «مسیر خداگونه شدن انسان»، این مسیر از خدا شروع می‌شود (نه مانند عرفان انطباقی از انسان) و این خداوند است که در «عرفان تطبیقی»، ابتدا وارد وجود و هستی می‌شود و در انسان از رگ گردن او به او نزدیک‌تر می‌گردد.

«و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (سوره ق – آیه 16) و آنچنانکه امام علی می‌فرماید، در عرصه وجود، «خدا در پیوند با وجود قرار می‌گیرد»، «مع کلشی ء لا بمقارنه و غیر کلشی ء لا بمزایله - خدا با همه موجودات است بدون پیوستگی و غیر از همه موجودات است بدون دوری و گسیختگی» (امام علی – نهج‌البلاغه خطبه 1).

به عنوان مصداق در رویکرد «عرفان تطبیقی» محمد اقبال لاهوری معتقد است که:

الف - ذات خداوند هم مانند کل وجود زمان‌مند می‌باشد و به علت همین زمان‌مند بودن ذات خداوند است که خداوند در جهان قرار می‌گیرد. یا آنچنانکه محمد اقبال می‌گوید «جهان و وجود در خداوند قرار می‌گیرند.»

ب - برای «خداگونه شدن انسان» که جوهر «عرفان تطبیقی» می‌باشد، از نظر اقبال این تکامل و صیرورت انسان باید در چارچوب هسته خودی انسان به انجام برسد. محو شدن انسان توسط «فناء فی الله» به معنای نابودی هسته خودی انسان می‌باشد.

نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد / حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد

فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور / خودگری، خودشکنی، خودنگری پیدا شد

خبری رفت زگردون به شبستان ازل / حذر ای پردگیان، پرده دری پیدا شد

آرزو بی‌خبر از خویش باغوش حیات / چشم واکرد و جهان دگری پیدا شد

زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر / تا ازین گنبد دیرینه دری پیدا شد

کلیات اشعار اقبال – فصل افکار – ص 215 – سطر 3 به بعد

ج - در رویکرد «عرفان تطبیقی» محمد اقبال هسته اصلی تفاوت بین دو «عرفان تطبیقی» و «عرفان انطباقی»، اعتقاد به وجود و عدم «هسته خود» در انسان است.

منکر حق نزد ملأ کافر است / منکر خود نزد من کافرتر است

آن بانکار وجود آمد عجول / این عجول و هم ظلوم و هم جهول

شیوه اخلاص را محکم بگیر / پاک شو از خوف سلطان و امیر

کم خور و کم خواب و کم گفتار باش/ گرد خود گردنده چون پرگار باش

کلیات اشعار اقبال لاهوری – فصل جاوید نامه – ص 384 - سطر 6 به بعد

ادامه دارد