«جنبش روشنگری» ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران، از کدامین مسیر و منازل عبور کرده است؟ - قسمت اول

 

اگر اشغال مصر (در سال 1798، 9 سال پس از انقلاب کبیر فرانسه) توسط حمله ناپلئون بناپارت، سر آغاز بیداری جهان عرب بدانیم، بدون تردید «شکست ایران در جنگ‌های با روسیه تزاری» (در سال 1830، یعنی 41 سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه و 32 سال بعد از اشغال مصر توسط ناپلئون بناپارت) سر آغاز بیداری پیشقراولان نظری و عملی جامعه بزرگ ایران بوده است.

اگر بپذیریم که «عصر روشنگری» مغرب زمین 300 سال طول کشید (از قرن 13 تا قرن 17) بدون تردید باید باور کنیم که پروسس بیداری پیشقراولان نظری و عملی جوامع عرب و فارس (که محصول دو شکست نظامی بوده است) برعکس پروسس بیداری پیشقراولان نظری و عملی جوامع مغرب زمین، «بدون فرایندهای عصر روشنگری تحقق پیدا کرده است.»

بدین خاطر، همین امر باعث گردیده است تا «سنتز بیداری در پیشقراولان نظری و عملی جوامع عرب و فارس (برعکس جوامع مغرب زمین که صورت دینامیکی و فرایندی داشته است) به صورت دفعی و مکانیکی و فرا اجتماعی مردم ایران، صورت گرفته است»، به عبارت دیگر به لحاظ آسیب‌شناسی پروسس جنبش روشنگری ایران در آغاز تکوین خود صورتی غیر دینامیک و غیر بومی داشته است؛ که البته این بیماری منهای 5 سال جنبش ارشاد شریعتی (سال‌های 47 - 51) الی الان ادامه دارد و همین غیر دینامیک بودن آبشخور جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران، به عنوان علت اصلی بیگانگی جنبش روشنگری ایران از فرهنگ و روانشناسی اجتماعی جامعه بزرگ ایران بوده است؛ که البته همین بیگانگی فرهنگی باعث گردیده است که (به جز حرکت پنج ساله جنبش ارشاد شریعتی) در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران، حرکت آنها نتواند مردمی بشود؛ و تا اعماق جامعه ایران رسوخ نماید.

هر چند که عوارض بالینی این بیماری در طول 150 سال گذشته فرایندهای مختلف حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران صورت‌های یکنواختی نداشته است و در اشکال مختلفی، از حرکت مقلدانه تقی‌زاده تا کتاب سوزان کسروی و از جنبش منطقه‌ای کوچک‌خان و شیخ محمد خیابانی تا جنبش چریکی دهه 40 و 50 متفاوت بوده است، ولی بدون تردید در رابطه با آسیب‌شناسی تمامی جنبش روشنگری 150 ساله حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران، می‌توان به این داوری قطعی دست پیدا کرد که «خلاء عصر روشنگری در جامعه ایران و شروع و ورود جنبش روشنگری ایران، به صورت عقیم و ریشه و عقبه نظری و عملی قبلی، باعث تمامی آسیب‌های جنبش روشنگری جامعه ایران در 150 سال گذشته شده است.»

یادمان باشد که جنبش روشنگری ایران از قرن نوزدهم و از فرایند پسا شکست جنگ‌های ایران با روسیه در دوران قاجار و فتحعلی شاه با این سؤال استارت خورد. «راز پیروزی مغرب زمین و راز انحطاط شکست ما کدام است؟»

این سؤال کلیدی و تاریخ ساز، نخستین سوالی بود که در مرحله پسا شکست جنگ ناپلئون و جنگ‌های روسیه تزاری برای پیشقراولان عرب و فارس مطرح گردید و همین سؤال سرآغاز دوران بیداری جوامع عرب و فارس گردید، گرچه پاسخ‌های ارائه شده به این سؤال کلیدی در طول 150 سال گذشته توسط پیشقراولان نظری و عملی جامعه بزرگ ایران متفاوت بوده است، ولی بدون تردید این سؤال کلیدی و دوران‌ساز و تحول‌آفرین الی الان به عنوان یک سؤال فربه برای ایجاد تحول در حرکت جامعه بزرگ ایران باقی مانده است.

اولین پاسخ به این سؤال، عباس میرزا داد و گفت، «راز پیروزی جامعه ایران در توپ و توپخانه نهفته است»، دومین پاسخ به سؤال فوق میرزا یوسف خان مستشارالدوله داد که در «رساله یک کلمه» خود اعلام کرد که «راز پیروزی جامعه ایران در قانون نهفته است». هر چند که بعداً میرزا ملکم خان همین پاسخ میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله را به صورت فراگیر در روز نامه «قانون» خود بسط و گسترش داد، ولی سومین پاسخ به سؤال فوق سیدجمال الدین اسدآبادی داد که اعلام کرد که «راز پیروزی در دستیابی به عساکر جرار و اقتدار نظامی و سیاسی یا سلاطین جبار نهفته است.»

باری بدین ترتیب بود که پیشقراولان نظری و عملی جامعه بزرگ ایران، به این واقعیت دست پیدا کردند که «بدون نظریه‌پردازی در عرصه نظر، امکان تحول در عرصه عمل و واقعیت وجود ندارد». لذا در این راستا اندیشه‌ورزان جامعه ایران که به تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران فکر می‌کردند، موضوع نظریه‌پردازی به صورت محوری در دستور کار خود قرار دادند. البته در چارچوب همان رویکرد غیر دینامیک خود که فوقا از آن یاد کردیم و شرایط تاریخی و اجتماعی جهان و جامعه ایران، بدون استثناء تمامی این نظریه‌پردازان جنبش روشنگری پیشکسوت جامعه بزرگ ایران، جهت «تحول عینی به موضوع مدرنیته و مدرنیزاسیون می‌اندیشند» و در تحلیل نهائی راه برون رفت از انحطاط و عقب‌ماندگی جامعه ایران در مدرنیته و مدرنیزاسیون مولود انقلاب اجتماعی و سیاسی و صنعتی (پسا عصر روشنگری) مغرب زمین می‌دانستند؛ یعنی از عباس میرزا تا امیرکبیر تا سید جمال تا تقی‌زاده و تا مهدی بازرگان و غیره و غیره همه و همه راه برون رفت از ورطه انحطاط در دایره مدرنیته و مدرنیزاسیون مولود مناسبات سرمایه‌داری یا راه رشد از طریق سرمایه‌داری تبیین و تحلیل می‌کردند.

البته اختلاف رویکرد این نظریه‌پردازان در این عرصه تنها محدود به شیوه و استراتژی دستیابی به مدرنیته و مدرنیزاسیون بود که بعضی مانند عباس میرزا تا امیر کبیر این مدرنیته و مدرنیزاسیون «به صورت ابزاری» صرف تبیین و تحلیل و تعریف می‌کردند و لذا معتقد بودند که می‌توان به مدرنیته یا مدرنیزاسیون ابزاری جدای از مدرنیته فرهنگی و اجتماعی و سیاسی به صورت وارداتی در جامعه ایران دست پیدا کرد. همان رویکردی که در مرحله پسا جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم بعث صدام حسین در دولت‌های پنجم و ششم توسط هاشمی رفسنجانی دنبال می‌شد، چراکه هاشمی رفسنجانی فکر می‌کرد که توسط رویکرد نئولیبرالیستی اقتصادی می‌تواند به مدرنیته ابزاری جدای از مدرنیته سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دست پیدا کند. آنچنانکه در دولت هفتم و هشتم سید محمد خاتمی، برعکس دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی فکر می‌کرد که توسط رویکرد نئولیبرالیستی سیاسی در جامعه ایران، می‌تواند جدای از مدرنیته فرهنگی و اجتماعی به مدرنیته دست پیدا کند که البته حاصل کار هر دو رویکرد انحرافی فوق ظهور هیولای پوپولیسم ستیزه‌گر و غارت‌گر دولت نهم و دهم محمود احمدی‌نژاد شد که بر دوش 19 میلیون نفر حاشیه‌نشینان کلان شهرهای ایران (که مولود دو رویکرد شکست خورده هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی بودند) سوار شد و توانست برای مدت 8 سال، اجاره نشین ساختمان پاستور بشود.

فراموش نکنیم که از همان آغاز جنبش روشنگری ایران، بعضی مانند محمد علی فروغی هم بودند که در راستای دستیابی به مدرنیته و مدرنیزاسیون در جامعه ایران، «معتقد به تحول فلسفی و فرهنگی در جامعه ایران بودند» که کتاب «سیر حکمت در اروپا» ی محمد علمی فروغی، نمایش این رویکرد از جنبش روشنگری ایران از همان آغاز می‌باشد. البته اشکال این جریان از جنبش روشنگری ایران هم در این بود که آنچنانکه محمد اقبال در کتاب «سیر فلسفه در ایران» می‌گوید، مسیر مطالعه فلسفی آنها به صورت مکانیکی از فلسفه غرب شروع می‌شود و به فلسفه غرب هم تمام می‌گردد بدون اینکه نقد فلسفی آنها از فلسفه مشرق زمین و ایران آغاز بشود و به فلسفه یونانی‌زده و ارسطو و افلاطون‌زده امروز مشرق زمین و جامعه ایران بپردازند. باز در همین رابطه بود که از آنجائیکه حرکت روشنگرانه احمد کسروی در جامعه ایران (از بعد از شهریور 20) تنها بر پایه نقد مذهبی سلبی بنا شده بود و هرگز کسروی نتوانست وارد فرایند ایجابی روشنگری مذهبی مانند مهدی بازرگان یا شریعتی یا سید محمود طالقانی بشود، حرکت روشنگرانه مذهبی او در جامعه ایران فونکسیون منفی به بار آورد.

بنابراین در یک نگاه کلی تمامی نظریه‌پردازان جنبش روشنگری جامعه ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران (منهای جریان آل احمد و...) راه برون رفت جامعه انحطاط‌زده ایران در دستیابی به مدرنیته و مدرنیزاسیون تعریف می‌کردند؛ و تفاوتی که در این رابطه در میان این نظریه‌پردازان وجود داشته است، بازگشت پیدا می‌کرده است به مسیری که آنها برای دستیابی به این هدف مطرح می‌کرده‌اند. بر این مطلب بیافزائیم که مشکل بزرگی که همه این نظریه‌پردازان از همان آغاز الی الان در این عرصه گرفتار آن شده‌اند، این بوده است که «تحلیل علمی مشخصی از ظهور مدرنیته در مغرب زمین نداشته‌اند» و با رویکردی غیر دیالکتیکی و خطی و اکلکتیویته‌ای مدرنیته مغرب زمین را به صورت کالائی تحلیل می‌کردند؛ و به این واقعیت عنایت نداشتند که مدرنیته در مغرب زمین میوه و محصول سه قرن عصر روشنگری نظری و ذهنی و فلسفی و دینی و علمی و سیاسی و اجتماعی جنبش روشنگری آن دیار بوده است و سنتز نهائی ترکیبی و دیالکتیکی همه این مؤلفه‌ها بوده است که باعث ظهور مدرنیته از قرن هفدهم و هیجدهم در عرصه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ابزاری و غیره در مغرب زمین شد ه است.

لذا در چارچوب همین تحلیل‌های مکانیکی و غیر دینامیک نظریه‌پردازان جنبش روشنگری ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران بوده است که هر کدام در چارچوب همان رویکرد مکانیکی خود از تبیین و تحلیل ظهور مدرنیته در مغرب زمین به ارائه راه حل و تجویز نسخه برون رفت از انحطاط می‌پرداخته‌اند؛ که حاصل همه آنها سترون و عقیم بودن این پروسس جهت برون رفت از انحطاط بوده است. داستان برخورد مکانیکی جنبش روشنگری جامعه ایران با مسیر برون رفت از انحطاط و پدیده مدرنیته و مدرنیزاسیون مغرب زمین در 150 سال گذشته ما را به یاد داستان فیل مولوی می‌اندازد که در دفتر سوم مثنوی مطرح می‌کند. در این داستان مولوی به نقد رویکرد مکانیکی در تعریف و تحلیل پدیده‌ها می‌پردازد.

پیل اندر خانه تاریک بود / عرضه را آورده بودندش هنود

از برای دیدنش مردم بسی / اندران ظلمت همی شد هر کسی

دیدنش با چشم چون ممکن نبود / اندران تاریکیش کف می‌بسود

آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد / گفت همچون ناو دانستش نهاد

آن یکی را دست بر گوشش رسید / آن بر او چون باد بیزن شد پدید

آن یکی را کف چو بر پایش بسود / گفت شکل پیل دیدم چون عمود

آن یکی بر پشت او بنهاد دست / گفت خود این پیل چون تختی بد است

همچنین هریک به جزوی چون رسید / فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید

از نظرگه گفتشان بد مختلف / آن یکی دالش لقب داد آن الف

در کف هر کس اگر شمعی بدی / اختلاف از گفتشان بیرون شدی

مثنوی – دفتر سوم – ص 157 – سطر 14 به بعد

آنچنانکه در این نقد مولوی به رویکرد مکانیکی و غیر دیالکتیکی مشهود است، عامل ارائه نسخه‌های مختلف سترون‌ساز نظریه‌پردازان جنبش روشنگری ایران، برخورد مکانیکی و غیر دینامیک آنها به پدیده مدرنیته مغرب زمین و مسیر برون رفت از انحطاط جامعه ایران بوده است؛ و در نتیجه همین رویکرد مکانیکی و غیر دینامیک آنها بوده است که باعث گردیده است تا این نظریه‌پردازان گاها و بعضاً به صورت متضاد از هم به ارائه راه حل‌های مختلفی جهت برون رفت از انحطاط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و تمدنی جامعه ایران بپردازند؛ و سنتز نهائی این همه باعث گردیده است که جنبش روشنگری ایران گرفتار ورطه رویکرد تقلیدی و وارداتی نسبت به انقلاب‌های سیاسی و اقتصادی و صنعتی مغرب زمین بشوند.

شعار تقلیدی سید حسن تقی‌زاده که می‌گفت «برای دستیابی به مدرنیته باید از موی سر تا نوک پا مقلد بشویم»، نماد و نمایش همین رویکرد وارداتی بوده است. البته باز در عرصه همین رویکرد تقلیدی و وارداتی، جنبش روشنگری جامعه ایران دارای رویکردهای متفاوتی بوده است؛ که دلیل آن گرایش رویکرد آنها به انقلاب‌های مختلف مغرب زمین بوده است، بطوریکه شاهد بوده‌ایم که در 150 سال گذشته حیات جنبش روشنگری ایران در فرایندی تاسی به انقلاب کبیر فرانسه مبنای تجویز نسخه جنبش روشنگری ایران برای برون رفت جامعه ایران از انحطاط بوده است و در فرایندی دیگر تاسی به انقلاب اکتبر روسیه مبنای تعیین مسیر رهائی بوده است. البته در تحلیل نهائی تمامی راه حل‌های این نظریه‌پردازان و نسخه‌های تجویزی آنها برای جامعه ایران فونکسیونی یکسان داشته است که امروز در جامعه بحران‌زده فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی شاهدان می‌باشیم.

بنا بر این در این رابطه است که برای دستیابی به مسیر رهائی جامعه امروز ایران مجبوریم که با نگاهی به گذشته به آسیب‌شناسی رویکردهای نظریه‌پردازان و متفکرین و صاحب نظران جنبش روشنگری جامعه ایران بپردازیم، چراکه آنچنانکه جواهر لعل نهرو می‌گوید «جوامعی که آگاهی تاریخی به گذشته خود نداشته باشند، مجبور به تکرار هزینه‌های گذشته می‌باشند.»

 

ادامه دارد