عاشورا و مکتب حسین به عنوان نماد همیشگی و جاویدان نبرد تاریخی، جنبشی، آگاهی‌بخش، رهائی‌بخش، عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه جبهه حق با جبهه باطل می‌باشد – قسمت بیست و هفت

 

دلیل این داوری ما آن است که خود امام‌حسین از قبل مرگ معاویه گفته‌بود: «پس از مرگ معاویه در باره انقلاب فکری در جوامع مسلمین فکری خواهم کرد» (ارشاد مفید - ص 179) بنابراین خود این نشان دهنده آن است که:

اولاً امام‌حسین از قبل برای برون‌ی کردن حرکت و جنبش حق‌طلبانه خودش منتظر مرگ معاویه بوده است.

ثانیاً علت و دلیل اینکه امام‌حسین برای برون‌ی کردن حرکت حق‌طلبانه خودش منتظر مرگ معاویه بوده است به این خاطر بوده است که «او از قبل بر این تحلیل بوده است که مرگ معاویه باعث شکستن استبداد مطلق 20 ساله معاویه می‌شود زیرا یزید از آن‌چنان قدرت و توان و پتانسیلی مانند معاویه برخوردار نبود که بتواند استبداد مطلق سیاسی دوران معاویه را بر جهان اسلام یا جوامع مسلمین بازتولید نماید.»

ثالثاً به همین دلیل بوده است که امام‌حسین در منشور حرکت‌اش (یا در وصیت‌نامه‌اش که قبل از هجرت از مدینه به مکه در 28 رجب سال 60 و پس از امتناع از بیعت با یزید و در فرایند پسا مرگ معاویه، خطاب به برادرش محمد بن حنفیه می‌نویسد) در «تعریف استراتژی اصلاح انقلابی خودش تنها بر سیره پیامبر اسلام و امام‌علی به‌عنوان مدل و نمونه تکیه می‌کند، و سخنی از سیره امام‌حسن (که بر پایه صلح با معاویه استوار بود) نمی‌کند» که خود این امر به صراحت نشان دهنده آن است که امام‌حسین هدفش در حرکت عاشورا، «اعتلای جنبش حق‌طلبانه‌اش بوده نه صرفاً یک بیعت نکردن با یزید» چراکه اگر هدف امام‌حسین از حرکت عاشورا فقط بیعت نکردن با یزید می‌بود، می‌بایست در این رابطه با عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر (که مانند امام‌حسین از بیعت کردن با یزید امتناع کرده‌بودند) جبهه مشترکی تشکیل می‌داد، و یا به نصایح محمد بن حنفیه و عبدالله بن عمر و ابن عباس جهت بازگشت به مدینه و قبول صوری بیعت گوش می‌داد.

یادآوری کنیم، که یکی علل و دلایل شکست مذاکره امام‌حسین با عمر بن سعد (از دوم محرم تا شب عاشورا سال 61 هجری) «همین رد خواسته عبیدالله بن زیاد جهت بیعت با یزید توسط امام‌حسین بود، زیرا امام‌حسین تا آخر فرایند حرکت‌اش به‌شدت بیعت با یزید را نفی می‌کرد». لهذا، از اینجا بود که (طبق گفته الاخبار الطوال - ص 227) «آخر روز پنجم محرم حکم عبیدالله زیاد در کربلا به‌دست عمر بن سعد می‌رسد که، باید حسین و یارانش با یزید بیعت بکنند»، که امام‌حسین پس از ابلاغ حکم ابن‌زیاد توسط عمر بن سعد به او می‌فرماید: «فهل هو الا الموت قمر حبابه - آخرین ضربه‌ای که شما می‌توانید به من بزنید، ضربه مرگ است، پس آفرین بر مرگ.»

لذا از بعد از ارسال این جواب امام‌حسین به ابن‌زیاد توسط عمر بن سعد بود که «مذاکره بین امام‌حسین با عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد (جهت حل مشکل محاصره اصحاب امام‌حسین در کربلا قبل از اینکه به جنگ و نبرد نهایی روز عاشورا برسد) قفل شد» و عبیدالله بن زیاد در پاسخ (به پاسخ امام‌حسین) به عمر سعد نوشت که: «با نیروی مسلح که در اختیار داری حسین و یارانش را در محاصره بی‌آبی آن‌چنان گرفتار کن که نتوانند قطره‌ای از آب بنوشند آن چنانکه عثمان بن عفان را از آب محروم کردند» (ارشاد مفید - ص 209).

رابعاً در همین رابطه لازم است که عنایت داشته باشیم که برعکس داوری صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید که مدعی است «اگر امام‌حسین می‌توانست (قبل از کودتای عبیدالله بن زیاد در کوفه و شهادت مسلم بن عقیل، یعنی در زمانی که نعمان بن بشیر حاکم کوفه بود) خود را به کوفه برساند، می‌توانست (توسط حدود 40 هزار نفر حامیانی که برای او نامه نوشته‌بودند و از او دعوت به ورود در کوفه جهت راهبری و رهبری حرکت و جنبش آنها کرده‌بودند) بر کوفه مسلط بشود و بالاخره حکومت بنی‌امیه را سرنگون کند و خودش را جایگزین یزید بکند و حکومت اسلامی را تشکیل بدهد و احکام اسلام را مو به مو به انجام برساند.»

در اینجا در پاسخ به داوری غلط صالحی نجف آبادی باید بگوییم، «به فرض محال، اگر امام‌حسین می‌توانست در زمان حاکمیت نعمان بشیر بر کوفه، خود را به آنجا برساند، و به فرض محال اگر هدف امام‌حسین (آن چنانکه در کتاب شهید جاوید مطرح شده‌است) کسب قدرت سیاسی و حکومت و جانشین شدن به‌جای یزید می‌بود، و به فرض محال، اگر باور کنیم که امام‌حسین می‌توانست پس از کوفه حتی بر عراق هم حاکم بشود، آیا اصلاً امکان آن برای امام‌حسین وجود داشت که بتواند توازن قوا در عرصه میدانی و مقابله با قدرت سازمان یافته مسلح در امپراطوری آن روز بنی‌امیه به سود خود تغییر دهد؟»

پاسخ ما به این سؤال «کاملاً منفی است» چرا که شکست امام‌علی در جنگ صفین در برابر تجاوزات نظامی معاویه آن هم در شرایطی که امام‌علی به‌عنوان خلیفه مسلمین حاکم بر امپراطوری جهان اسلام بود و معاویه تنها حاکم بر شام بود خود بهترین گواه و دلیل برای اثبات این داوری ما می‌باشد. علی‌هذا، از اینجا است که باید نتیجه‌گیری کنیم، که برعکس ادعای صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید، «امام‌حسین هرگز و هرگز برای کسب قدرت سیاسی و حکومت و جانشینی یزید به‌سمت کوفه حرکت نکرد»، بلکه برعکس «هدف امام‌حسین از حرکت‌اش، در راستای رهبری و راهبری و اعتلای جنبش حق‌طلبانه تکوین یافته از پایین در جوامع مسلمان در فرایند پسا مرگ معاویه و شکستن استبداد مطلق بیست ساله معاویه بود» که البته در این رابطه، به‌خاطر حافظه تاریخی مردم کوفه نسبت به جنبش عدالت‌خواهانه امام‌علی و وجود شیعیان علی در آن شهر، مردم کوفه در آن شرایط از قدرت پیش‌کسوتی و پیشگامی برخوردار بودند، در نتیجه در همین رابطه بود که امام‌حسین تا منزل ذوحسم و قبل از محاصره توسط سپاه حر بن یزید ریاحی بر جایگاه کانونی جنبش حق‌طلبانه شهر کوفه تکیه می‌کرد و جهت مادیت بخشیدن استراتژی حق‌طلبانه جنبشی تکوین یافته از پایین بر پایه شهر کوفه به‌عنوان کانون جنبشی این استراتژی خود بود که از مکه به‌سمت کوفه حرکت کرد.

بدون‌تردید امام‌حسین از شبانگاه 28 رجب سال 60 که حرکت‌اش از مدینه به‌سمت مکه شروع شد و همچنین از هشتم ذی‌الحجه سال 60 هجری که حرکت‌اش از مکه به‌سمت کوفه از سر گرفته شد، «کاملاً آگاه به تصمیم نظام بنی‌امیه و یزید جهت سرکوب همه جانبه حرکت‌اش توسط دستگاه‌های عظیم و سازمان یافته حکومت بود» و در این رابطه «سپاه خودش را جهت مقاومت همه جانبه آماده کرده بود» و همچنین خود را «آماده برای پرداخت هر گونه هزینه جهت راهبری و رهبری جنبش‌های حق‌طلبانه تکوین یافته از پایین جوامع مسلمین و در رأس آنها مردم کوفه کرده بود.»

مع‌الوصف، بدین‌ترتیب بود که «امام‌حسین تا آخرین لحظه شهادت‌اش، شکست خودش را در برابر قدرت یزید و بنی‌امیه به‌عنوان یک پیروزی بزرگ برای حرکت‌اش می‌دانست» به‌عبارت دیگر «امام‌حسین شکست نظامی خودش در برابر سپاه عظیم تا بن دندان مسلح بنی‌امیه برای جنبش حق‌طلبانه خودجوش تکوین یافته از پایین جوامع مسلمین در اقطار جهان اسلام (بر علیه نظام فاسد و ظالم بنی‌امیه) یک پیروزی بزرگ تعریف می‌کرد» و هرگز و هرگز «تا آخرین لحظه شهادت‌اش (پس از شش ساعت جنگ تمام‌عیار در روز عاشورا با سپاه بیش از 30 هزار نفری یزید تحت فرماندهی عبیدالله زیاد و عمر بن سعد و شمر بن ذی‌الجوشن) ادعای شکست نکرد.»

لذا، از اینجا بود که در آخرین شعاری که در ظهر عاشورا دقایقی قبل از شهادت‌اش خطاب به دشمنان‌اش مطرح کرد، فرمود: «إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ وَ کُنتُم لا تَخافونَ المَعادَ فَکونوا أَحرارا فی دُنیاکُم - وای بر شما، اگر دین ندارید و آخرت و معاد هم قبول ندارید، انسان‌های آزاده باشید» (بحارالانوار - ج 45 - ص 50).

باز در همین رابطه بود که در روز عاشورا پرچم حرکت خودش را با این شعار در میدان نبرد در کربلا به اهتزاز در آورد: «ألا وان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السلة والذلة، و هیهات منا الذلة - آگاه باشید که عبیدالله زیاد مرا بین انتخاب شمشیر و ذلت قرار داده است، هیهات که ما زیر بار ذلت برویم» (مقتل الحسین خوارزمی - ج 2 – ص 7).

پایان